معنی دلق پوش در لغت نامه دهخدا

دلق پوشنده. پوشندۀ دلق. که دلق پوشد، که دلق پوشیده است. پوشیده دلق. آنکه لباس مندرس پوشیده است. (ناظم الاطباء)، درویش و زاهد. (آنندراج). گوشه نشین. (ناظم الاطباء). صوفی، باین تعبیر که دلق می پوشیده است. صوفی کامل. مرشد راه دان. اولیأاﷲ. (فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی) :، در میان دلق پوشان یک فقیر، امتحان کن وآنکه حقست آن بگیر.، مولوی.، هان و هان این دلق پوشان حقند، صدهزار اندر هزار و یک تنند.، مولوی.، که ای زرق سجادۀ دلق پوش، سیه کار دنیاخر دین فروش.، سعدی.، خوش می کنم به بادۀ مشکین مشام جان، کز دلق پوش صومعه بوی ریا شنید.، حافظ.، تو نازک طبعی و طاقت نیاری، گرانیهای مشتی دلق پوشان.، حافظ

معنی دلق پوش در فرهنگ لغت هوشیار

آنکه لباس مندرس پوشیده است، صوفی، گوشه نشین

معنی دلق پوش - جستجوی لغت در جدول جو

دلق پوش

لغت نامه دهخدا

دلق پوش

فرهنگ لغت هوشیار

دل خوش

خوش دل، خوشحال، مسرور، شادمان، خشنود

فرهنگ فارسی عمید

عرق پوش

(اَ دَ / دِ)

پوشیده از عرق. پوشیده از خوی. آلوده به عرق:
شبنم غصه تراود ز رگ و ریشه گل
صبح از نشئۀ می چهره عرق پوش مکن.
علی خراسانی (از آنندراج)

لغت نامه دهخدا

دلق پوشی

(دَ)

عمل پوشیدن دلق. حالت و چگونگی دلق پوش:
تا مگردلق پوشی جسدم
طلق ریزد بر آتش حسدم.
نظامی

لغت نامه دهخدا

خلق پوش

(رَ تَ / تِ)

کهنه پوش. پوشندۀ لباس کهنه، کهنه پوش از درویش و صوفی:
یکی خوبروی و خلق پوش بود
که در مصر یک چند خاموش بود.
سعدی (بوستان)

لغت نامه دهخدا

حله پوش

(زَ دَ / دِ)

پوشندۀ حله و لباس نو و فاخر:
صبا از زلف و رویش حله پوش است
گهی قاقم گهی قندزفروش است.
نظامی.
سپیده دم که شدم حله پوش حجله و سور
و یلبسون ثیاباً شنیدم از لب حور.
نظام قاری (دیوان ص 32)

لغت نامه دهخدا

خلق خوش

(خُ قِ خوَ / خُ)

خوی خوب. خوی خوش. (یادداشت بخط مؤلف)

لغت نامه دهخدا

طبق پوش

(طَ بَ)

مکبه. سرپوش:
گفت برخیز و این ورق بردار
وین طبق پوش ازین طبق بردار.
نظامی.
حریفی جنس دید و خانه خالی
طبق پوش از طبق برداشت حالی.
نظامی.
طبق پوش برداشت ازخوان در
ز در دامن شاه را کرد پر.
نظامی

لغت نامه دهخدا

زرق پوش

(دَ / دِ)

کسی که لباس کبود می پوشد مانند صوفیان. (ناظم الاطباء). رجوع به زرق شود

لغت نامه دهخدا

گل پوش

پوشیده از گل: زمین ز سایه ابر بهار گل پوش است ز جوش لاله و گل خون خاک در جوش است. (صائب)

فرهنگ لغت هوشیار